دانلود پی دی اف کتاب سفر به دیار عشق کاربر نودوهشتیا PDF

بخشی از کتاب سفر به دیار عشق کاربر نودوهشتیا

صدای خنده ی بلندم..گوشم رو احاطه کرد تا نتونم لبخند آینده ی وحشتناکم رو بشنوم..چشمامو بستم..ناگهان چشمام به تو افتاد..به خاطر خطر نگاهمون…باعث می شود راهم را فراموش کنم و دست پرمهرت را بگیرم..از دنیای شناخته شده خواهم رفت.

معرفی کتاب سفر به دیار عشق کاربر نودوهشتیا

دوست دارم این مسیر کوتاه سالیان سال طول بکشه…اون اتاق برام حکم زندون رو داره…وقتی به ساختمون می رسم در ورودی رو باز میکنم به داخل میرم…خونه مثله همیشه سوت و کوره..این دیوارای غمزده رو دوست ندارم…نگاهی به خونه میندازم انگار کسی نیست…لابد به مهمونی، رستورانی، جایی رفتن و طبق معمول من رو از یاد بردن…زیر لب زمزمه میکنم: روز مزخرفی بود…یاد سروش میفتم…بعد از چهار سال هنوز هم همون حرفا رو میزنه…مگه خونوادم بعد چهارسال باورم کردن که سروش باورم کنه…نه نباید از هیچکس انتظار داشته باشم…

چرا باید کتاب سفر به دیار عشق کاربر نودوهشتیا خریداری کنیم؟

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند، معنی کور شدن را گره ها میفهمند. سخت بالا بروی، ساده بیایی پایین، قصه تلخ مرا شرره ها میفهمند. یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن، چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند. آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا، مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند. نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا، قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند به این فکر میکنم که من باید رشته ی ادبیات میرفتم هر چند می خواستم برم اما نشد اما نذاشتن…یاد گذشته ها لبخندی رو لبم میاره…چقدر غمام کوچیک بود…چقدر اون روزا بچه بودم…چقدر اون روزا راحت قهر می کردم…