دانلود پی دی اف کتاب سه روایت از یک مرد محمدرضا بایرامی PDF

بخشی از کتاب سه روایت از یک مرد محمدرضا بایرامی

همه به من می‌گویند شکنجه‌گر. اما من فقط وظیفه‌ام را انجام داده‌ام، همان‌طور که دیگران هم انجام می‌دهند. بالاخره چرخ مملکت باید می‌چرخید، من مهره‌ای بی‌اهمیت بیشتر نبوده‌ام. مهره‌ای که هیچ‌کس اهمیتی به آن نمی‌داد. اگر مهم بودم، امروز سرنوشتم این نبود که هست. من هم می‌توانستم جان خودم را نجات دهم و امروز پیش از مرگ، بارها نمیرم. اما سرنوشت گویی بازی دیگری داشت. راست است که همه چوب اعمال خودشان را می‌خورند. فردا صبح شاید مرا پای دیواری بگذارند، چند جوان پرشور انقلابی جلویم صف بکشند. یکی فرمان بدهد و آن‌ها سلاح‌هایشان را مسلح کنند، سینه‌ام حبس شود و زانوهایم بلرزد، اما دلم می‌خواهد چشم‌هایم را نبندند. این چشم‌هایی که هیچ‌وقت به روی حقیقت باز نشدند، اکنون باید ببینند آنچه را که خود خواسته‌اند. و این آن‌ها نخواهند بود که به سوی من شلیک خواهند کرد. این بازتاب اعمال خودم خواهد بود که از لوله تفنگ آن‌ها به سویم برمی‌گردد. کشنده من، من خواهم بود، نه کس دیگری. اما کاش می‌توانستم در این لحظات آرامش داشته باشم.

معرفی کتاب سه روایت از یک مرد محمدرضا بایرامی

نویسنده برای ادامه روایت زندگی شهید حسین علم الهدی زاویه دید خود را تغییر می‌دهد و این بار به یکی از یاران و همرزمان حسین، شخصیتی به نام «علی» روی می‌آورد. علی از دوستان نزدیک حسین است و از اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی تا لحظه شهادت او همراهش بوده است. در این بخش از داستان، پرونده زندگانی شهید حسین علم الهدی تا لحظه شهادتش بسته می‌شود.

چرا باید کتاب سه روایت از یک مرد محمدرضا بایرامی خریداری کنیم؟

حسن خاطراتی را بازگو می‌کند که در زمان جنگ به کار قاچاق مواد غذایی و دیگر اقلام مشغول بوده است. او به کمک همکارانش اشیای قاچاق را از آن سوی مرزها وارد کشور می‌کرد و در توزیع آن‌ها در منطقه محل سکونتش فعال بود. حسن به دلیل شغلی که داشت، با تمام کوره‌راه‌های منطقه آشنا بود و محل‌های استقرار نیروهای عراقی را به خوبی می‌شناخت. حسین علم الهدی با توجه به این ویژگی‌ها در حسن، یک شب به سراغ او می‌رود و از او درخواست کمک می‌کند.