دانلود پی دی اف کتاب دوست خانواده فیودر دستایفسکی PDF

بخشی از کتاب دوست خانواده فیودر دستایفسکی

سرانجام همه‌چیز تغییر کرد و ژنرال درگذشت. مرگ او نیز به شکلی خاص و اوریژنال بود. آزاداندیش و ملحد سابق، بیش از حد ترسیده و اشک ریخته و پشیمان شده بود و دستور داده بود تمام علائم مذهبی نصب شوند و مرد روحانی احضار شود. دعا خوانده شد و مراسم تشریفاتی و مذهبی دیگری اجرا گردید. بیچاره فریاد می‌زد که نمی‌خواهد بمیرد و حتی در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود، از فوما فومیچ تقاضا کرد او را به خاطر بدی‌هایی که کرده عفو نماید. این عمل او بعداً سرمایه گران‌بهایی برای فوما فومیچ شد. ولی لحظه‌ای قبل از اینکه روان ژنرال از جسم‌اش جدا شود، اتفاق زیر رخ داد:

دختری که مادام لاژنرال از شوهر سابق‌اش داشت، یعنی عمه من، پراسکویا ایلینچنا، که همیشه در خانه ژنرال به سر می‌برد و یکی از قربانیان او بود و در ده سال اخیر که بستری بود برایش غیرقابل‌انکار شده بود و با رفتار ملایم و شفقت‌آمیزش همیشه رضایتش را جلب می‌کرد، به طرف بستر ژنرال رفت و زار زار گریه کرد. ژنرال حتی هنوز قدرت آن را داشت که گیسوانش را بگیرد و آن را سه بار به شدت بکشد و از شدت غضب کف بر لب آورد.

ده دقیقه بعد او مرده بود. آن‌ها کسی را به سراغ سرهنگ فرستاده بودند. اگرچه مادام لاژنرال گفته بود میل ندارد او را ببیند و ترجیح می‌دهد بمیرد تا اینکه در چنین لحظه‌ای به او نگاه کند، تشییع جنازه باشکوهی به خرج پسر ناخلف او برگزار شد که مادر بیوه میل نداشت حتی نگاهی به او بیندازد.

معرفی کتاب دوست خانواده فیودر دستایفسکی

سرگئی الکساندرویچ، راوی داستان، از سنت پترزبورگ به املاک عموی خود، سرهنگ یگور ایلیچ روستانف احضار می‌شود و در آنجا متوجه می‌شود که یک شارلاتان میانسال به نام فوما فومیچ اوپیسکین، اشراف اطراف را فریب داده است. او موفق شده است آنان را متقاعد کند که علیرغم رفتار منفعلانه-پرخاشگرانه، خودخواهانه و کینه‌توزانه‌اش، نیکوکار است. فوما، خدمتکاران را ملزم می‌کند که زبان فرانسه را یاد بگیرند و…

فیودور میخایلوویچ داستایفسکی، نویسنده مشهور و تأثیرگذار روسی، به خاطر آثارش که با روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستانی همراه است، شناخته شده است. بسیاری او را بزرگترین نویسنده روان‌شناختی جهان می‌دانند. سوررئالیست‌ها، مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های او ارائه کرده‌اند.

داستان‌های داستایفسکی همانند شخصیت خودش، روایتگر مردمانی عصیان‌زده، بیمار و روان‌پریش هستند. او ابتدا برای تأمین معاش به کار ترجمه پرداخت و آثاری مانند «اورژنی گرانده» اثر بالزاک و «دون کارلوس» اثر فریدریش شیلر را ترجمه کرد. در اکثر داستان‌های او، مثلث عشقی دیده می‌شود که در آن خانمی در میان عشق دو مرد یا آقایی در میان عشق دو زن قرار می‌گیرد. این پیچیدگی‌ها بهانه‌ای می‌شوند برای بیان مسائل روانشناسانه که امروز به عنوان روانکاوی شناخته می‌شوند. منتقدان، همواره از شخصیت‌های زنده و طبیعی و برخوردهای انسانی در آثار او ستایش کرده‌اند.